کتاب مقدس, کارهای رسولان , فصل 9. is available here: https://www.bible.promo/chapters.php?id=11027&pid=46&tid=2&bid=30
Holy Bible project logo icon
FREE OFF-line Bible for Android Get Bible on Google Play QR Code Android Bible

Holy Bible
for Android

is a powerful Bible Reader which has possibility to download different versions of Bible to your Android device.

Bible Verses
for Android

Bible verses includes the best bible quotes in more than 35 languages

Pear Bible KJV
for Android

is an amazing mobile version of King James Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible BBE
for Android

is an amazing mobile version of Bible in Basic English that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible ASV
for Android

is an amazing mobile version of American Standard Version Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

BIBLE VERSIONS / کتاب مقدس / عهد جديد / کارهای رسولان

کتاب مقدس - Old Persian Version, 1815

یوحنا کارهای رسولان رومیان

فصل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28

1 اما سولس هنوز تهدید و قتل بر شاگردان خداوند همی دمید و نزد رئیس کهنه آمد،

2 و از او نامه ها خواست به سوی کنایسی که در دمشق بود تا اگر کسی را از اهل طریقت خواه مرد و خواه زن بیابد، ایشان را بند برنهاده، به اورشلیم بیاورد.

3 و در اثنای راه، چون نزدیک به دمشق رسید، ناگاه نوری از آسمان دور او درخشید

4 و به زمین افتاده، آوازی شنید که بدو گفت: «ای شاؤل، شاؤل، برای چه بر من جفا می کنی ؟»

5 گفت: «خداوندا تو کیستی ؟» خداوند گفت: «من آن عیسی هستم که تو بدو جفا می کنی.

6 لیکن برخاسته ، به شهر برو که آنجا به تو گفته می شود چه باید کرد.»

کارهای رسولان  9:6 - Saul\'s Conversion
Saul\'s Conversion
7 اما آنانی که همسفر او بودند، خاموش ایستادند چونکه آن صدا را شنیدند، لیکن هیچکس را ندیدند.

8 پس سولس از زمین برخاسته ، چون چشمان خود را گشود، هیچکس را ندید و دستش را گرفته ، او را به دمشق بردند،

9 و سه روز نابینا بوده، چیزی نخورد و نیاشامید.

10 و در دمشق، شاگردی حنانیا نام بود که خداوند در رؤیا بدو گفت: «ای حنانیا!» عرض کرد: «خداوندا لبیک!»

11 خداوند وی را گفت: «برخیز و به کوچه ای که آن را راست می نامند بشتاب و در خانه یهودا، سولس نام طرسوسی را طلب کن زیرا که اینک دعا می کند،

12 و شخصی حنانیا نام را در خواب دیده است که آمده، بر او دست گذارد تا بینا گردد.»

13 حنانیا جواب داد که «ای خداوند، درباره این شخص از بسیاری شنیده ام که به مقدسین تو در اورشلیم چه مشقتها رسانید،

14 و در اینجا نیز از رؤسای کهنه قدرت دارد که هر که نام تو را بخواند، او را حبس کند.»

15 خداوند وی را گفت: «برو زیرا که او ظرف برگزیده من است تا نام مرا پیش امتها و سلاطین و بنی اسرائیل ببرد.

16 زیرا که من او را نشان خواهم داد که چقدر زحمتها برای نام من باید بکشد.»

17 پس حنانیا رفته ، بدان خانه درآمد و دستها بر وی گذارده، گفت: «ای برادر شاؤل، خداوند یعنی عیسی که در راهی که می آمدی بر تو ظاهر گشت، مرا فرستاد تا بینایی بیابی و از روح القدس پر شوی.»

18 در ساعت از چشمان او چیزی مثل فلس افتاده، بینایی یافت و برخاسته ، تعمید گرفت.

19 و غذا خورده، قوت گرفت و روزی چند با شاگردان در دمشق توقف نمود.

20 و بی درنگ، در کنایس به عیسی موعظه می نمود که او پسر خداست.

21 و آنانی که شنیدند تعجب نموده، گفتند: «مگر این آن کسی نیست که خوانندگان این اسم را در اورشلیم پریشان می نمود و در اینجا محض این آمده است تا ایشان را بند نهاده، نزد رؤسای کهنه برد؟»

22 اما سولس بیشتر تقویت یافته ، یهودیان ساکن دمشق را مجاب می نمود و مبرهن می ساخت که همین است مسیح.

23 اما بعد از مرور ایام چند یهودیان شورا نمودند تا او را بکشند.

24 ولی سولس از شورای ایشان مطلع شد و شبانه روز به دروازه ها پاسبانی می نمودند تا او را بکشند.

25 پس شاگردان او را در شب در زنبیلی گذارده، از دیوار شهر پایین کردند.

26 و چون سولس به اورشلیم رسید، خواست به شاگردان ملحق شود، لیکن همه از او بترسیدند زیرا باور نکردند که از شاگردان است.

27 اما برنابا او را گرفته ، به نزد رسولان برد و برای ایشان حکایت کرد که چگونه خداوند را در راه دیده و بدو تکلم کرده و چطور در دمشق به نام عیسی به دلیری موعظه می نمود.

28 و در اورشلیم با ایشان آمد و رفت می کرد و به نام خداوند عیسی به دلیری موعظه می نمود.

29 و با هلینستیان گفتگو و مباحثه می کرد. اما درصدد کشتن او برآمدند.

30 چون برادران مطلع شدند، او را به قیصریه بردند و از آنجا به طرسوس روانه نمودند.

31 آنگاه کلیسا در تمامی یهودیه و جلیل و سامره آرامی یافتند و بنا می شدند و در ترس خداوند و به تسلی روح القدس رفتار کرده، همی افزودند.

32 اما پطرس در همه نواحی گشته ، نزد مقدسین ساکن لده نیز فرود آمد.

33 و در آنجا شخصی اینیاس نام یافت که مدت هشت سال از مرض فالج بر تخت خوابیده بود.

34 پطرس وی را گفت: «ای اینیاس، عیسی مسیح تو را شفا می دهد. برخیز و بستر خود را برچین که او در ساعت برخاست.»

35 و جمیع سکنه لده و سارون او را دیده، به سوی خداوند بازگشت کردند.

36 و در یافا، تلمیذهای طابیتا نام بود که معنی آن غزال است. وی از اعمال صالحه و صدقاتی که می کرد، پر بود.

37 از قضا در آن ایام او بیمار شده، بمرد و او را غسل داده، در بالاخانه ای گذاردند.

38 و چونکه لده نزدیک به یافا بود و شاگردان شنیدند که پطرس در آنجا است، دو نفر نزد او فرستاده، خواهش کردند که «در آمدن نزد ما درنگ نکنی .»

39 آنگاه پطرس برخاسته ، با ایشان آمد و چون رسید او را بدان بالاخانه بردند و همه بیوه زنان گریه کنان حاضر بودند و پیراهنها و جامه هایی که غزال وقتی که با ایشان بود دوخته بود، به وی نشان می دادند.

40 اما پطرس همه را بیرون کرده، زانو زد و دعا کرده، به سوی بدن توجه کرد و گفت: «ای طابیتا، برخیز!» که در ساعت چشمان خود را باز کرد و پطرس را دیده، بنشست.

41 پس دست او را گرفته ، برخیزانیدش و مقدسان و بیوه زنان را خوانده، او را بدیشان زنده سپرد.

42 چون این مقدمه در تمامی یافا شهرت یافت، بسیاری به خداوند ایمان آوردند.

43 و در یافا نزد دباغی شمعون نام روزی چند توقف نمود.

<< ← Prev Top Next → >>