کتاب مقدس, لوقا , فصل 23. is available here: https://www.bible.promo/chapters.php?id=10996&pid=44&tid=2&bid=30
Holy Bible project logo icon
FREE OFF-line Bible for Android Get Bible on Google Play QR Code Android Bible

Holy Bible
for Android

is a powerful Bible Reader which has possibility to download different versions of Bible to your Android device.

Bible Verses
for Android

Bible verses includes the best bible quotes in more than 35 languages

Pear Bible KJV
for Android

is an amazing mobile version of King James Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible BBE
for Android

is an amazing mobile version of Bible in Basic English that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible ASV
for Android

is an amazing mobile version of American Standard Version Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

BIBLE VERSIONS / کتاب مقدس / عهد جديد / لوقا

کتاب مقدس - Old Persian Version, 1815

مرقس لوقا یوحنا

فصل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24

1 پس تمام جماعت ایشان برخاسته ، او را نزد پیلاطس بردند.

2 و شکایت بر او آغاز نموده، گفتند: «این شخص را یافته ایم که قوم را گمراه می کند و از جزیه دادن به قیصر منع می نماید و می گوید که خود مسیح و پادشاه است.»

3 پس پیلاطس از او پرسیده، گفت: «آیا تو پادشاه یهود هستی ؟» او در جواب وی گفت: «تو می گویی .»

4 آنگاه پیلاطس به رؤسای کهنه و جمیع قوم گفت که «در این شخص هیچ عیبی نمی یابم.»

5 ایشان شدت نموده، گفتند که «قوم را می شوراند و در تمام یهودیه از جلیل گرفته تا به اینجا تعلیم می دهد.»

6 چون پیلاطس نام جلیل را شنید، پرسید که «آیا این مرد جلیلی است؟»

7 و چون مطلع شد که از ولایت هیرودیس است او را نزد وی فرستاد، چونکه هیرودیس در آن ایام در اورشلیم بود.

8 اما هیرودیس چون عیسی را دید، بغایت شاد گردید زیرا که مدت مدیدی بود می خواست او را ببیند چونکه شهرت او را بسیار شنیده بود و مترصد می بود که معجزه ای از او بیند.

9 پس چیزهای بسیار از وی پرسید لیکن او به وی هیچ جواب نداد.

10 و رؤسای کهنه و کاتبان حاضر شده، به شدت تمام بر وی شکایت می نمودند.

11 پس هیرودیس با لشکریان خود او را افتضاح نموده و استهزا کرده، لباس فاخر بر او پوشانید و نزد پیلاطس او را باز فرستاد.

12 و در همان روز پیلاطس و هیرودیس با یکدیگر مصالحه کردند، زیرا قبل از آن در میانشان عداوتی بود.

13 پس پیلاطس روسای کهنه و سرادران و قوم را خوانده،

14 به ایشان گفت: «این مرد را نزد من آوردید که قوم را می شوراند. الحال من او را در حضور شما امتحان کردم و از آنچه بر او ادعا می کنید اثری نیافتم.

15 و نه هیرودیس هم زیرا که شما را نزد او فرستادم و اینک هیچ عمل مستوجب قتل از او صادر نشده است.

16 پس او را تنبیه نموده، رها خواهم کرد.»

17 زیرا او را لازم بود که هر عیدی کسی را برای ایشان آزاد کند.

18 آنگاه همه فریاد کرده، گفتند: «او را هلاک کن و برابا را برای ما رها فرما.»

19 و او شخصی بود که به سبب شورش و قتلی که در شهر واقع شده بود، در زندان افکنده شده بود.

20 باز پیلاطس ندا کرده، خواست که عیسی را رها کند.

21 لیکن ایشان فریاد زده گفتند: «او را مصلوب کن، مصلوب کن.»

22 بار سوم به ایشان گفت: «چرا؟ چه بدی کرده است؟ من در او هیچ علت قتل نیافتم. پس او را تادیب کرده رها می کنم.»

23 اما ایشان به صداهای بلند مبالغه نموده، خواستند که مصلوب شود و آوازهای ایشان و رؤسای کهنه غالب آمد.

24 پس پیلاطس فرمود که برحسب خواهش ایشان بشود.

25 و آن کس را که به سبب شورش و قتل در زندان حبس بود که خواستند، رها کرد و عیسی را به خواهش ایشان سپرد.

26 و چون او را می بردند، شمعون قیروانی را که از صحرا می آمد مجبور ساخته ، صلیب را بر او گذاردند تا از عقب عیسی ببرد.

27 و گروهی بسیار از قوم و زنانی که سینه می زدند و برای او ماتم می گرفتند، در عقب او افتادند.

28 آنگاه عیسی به سوی آن زنان روی گردانیده، گفت: «ای دختران اورشلیم برای من گریه مکنید، بلکه بجهت خود و اولاد خود ماتم کنید.

لوقا  23:28 - Jesus Carries the Cross
Jesus Carries the Cross
29 زیرا اینک ایامی می آید که در آنها خواهند گفت، خوشابحال نازادگان و رحمهایی که بار نیاوردند و پستانهایی که شیر ندادند.

30 و در آن هنگام به کوهها خواهند گفت که بر ما بیفتید و به تلها که ما را پنهان کنید.

31 زیرا اگر این کارها را به چوب تر کردند، به چوب خشک چه خواهد شد؟»

32 و دو نفر دیگر را که خطاکار بودند نیز آوردند تا ایشان را با او بکشند.

33 و چون به موضعی که آن را کاسه سر می گویند رسیدند، او را در آنجا با آن دو خطاکار، یکی بر طرف راست و دیگری بر چپ او مصلوب کردند.

34 عیسی گفت: «ای پدر اینها را بیامرز، زیرا که نمی دانند چه می کنند.» پس جامه های او را تقسیم کردند و قرعه افکندند.

35 و گروهی به تماشا ایستاده بودند. و بزرگان نیز تمسخرکنان با ایشان می گفتند: «دیگران را نجات داد. پس اگر او مسیح و برگزیده خدا می باشد خود را برهاند.»

36 و سپاهیان نیز او را استهزا می کردند و آمده، او را سرکه می دادند،

37 و می گفتند: «اگر تو پادشاه یهود هستی خود را نجات ده.»

38 و بر سر او تقصیرنامه ای نوشتند به خط یونانی و رومی و عبرانی که «این است پادشاه یهود.»

39 و یکی از آن دو خطاکار مصلوب بر وی کفر گفت که «اگر تو مسیح هستی خود را و ما را برهان.»

40 اما آن دیگری جواب داده، او را نهیب کرد و گفت: «مگر تو از خدا نمی ترسی؟ چونکه تو نیز زیر همین حکمی.

41 و اما ما به انصاف، چونکه جزای اعمال خود را یافته ایم، لیکن این شخص هیچکار بی جا نکرده است.»

42 پس به عیسی گفت: «ای خداوند، مرا به یاد آور هنگامی که به ملکوت خود آیی .»

43 عیسی به وی گفت: «هرآینه به تو می گویم امروز با من در فردوس خواهی بود.»

44 و تخمینا از ساعت ششم تا ساعت نهم، ظلمت تمام روی زمین را فرو گرفت.

45 و خورشید تاریک گشت و پرده قدس از میان بشکافت.

46 و عیسی به آواز بلند صدا زده، گفت: «ای پدر به دستهای تو روح خود را می سپارم.» این را بگفت و جان را تسلیم نمود.

47 اما یوزباشی چون این ماجرا را دید، خدا را تمجید کرده، گفت: «در حقیقت، این مرد صالح بود.».

48 که برای این تماشا جمع شده بودند چون این وقایع را دیدند، سینه زنان برگشتند.

49 و جمیع آشنایان او از دور ایستاده بودند، با زنانی که از جلیل او را متابعت کرده بودند تا این امور را ببینند.

50 و اینک یوسف نامی از اهل شورا که مرد نیکو و صالح بود،

51 که در رأی و عمل ایشان مشارکت نداشت و از اهل رامه ، بلدی از بلاد یهود بود و انتظار ملکوت خدا را می کشید،

52 نزدیک پیلاطس آمده، جسد عیسی را طلب نمود.

53 پس آن را پایین آورده، در کتان پیچید و در قبری که از سنگ تراشیده بود و هیچکس ابدا در آن دفن نشده بود سپرد.

54 و آن روز تهیه بود و سبت نزدیک می شد.

55 و زنانی که در عقب او از جلیل آمده بودند، از پی او رفتند و قبر و چگونگی گذاشته شدن بدن او را دیدند.

56 پس برگشته ، حنوط و عطریات مهیا ساختند و روز سبت را به حسب حکم آرام گرفتند.

<< ← Prev Top Next → >>