کتاب مقدس, مرقس , فصل 6. is available here: https://www.bible.promo/chapters.php?id=10963&pid=43&tid=2&bid=30
Holy Bible project logo icon
FREE OFF-line Bible for Android Get Bible on Google Play QR Code Android Bible

Holy Bible
for Android

is a powerful Bible Reader which has possibility to download different versions of Bible to your Android device.

Bible Verses
for Android

Bible verses includes the best bible quotes in more than 35 languages

Pear Bible KJV
for Android

is an amazing mobile version of King James Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible BBE
for Android

is an amazing mobile version of Bible in Basic English that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible ASV
for Android

is an amazing mobile version of American Standard Version Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

BIBLE VERSIONS / کتاب مقدس / عهد جديد / مرقس

کتاب مقدس - Old Persian Version, 1815

متّی مرقس لوقا

فصل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16

1 پس از آنجا روانه شده، به وطن خویش آمد و شاگردانش از عقب او آمدند.

2 چون روز سبت رسید، در کنیسه تعلیم دادن آغاز نمود و بسیاری چون شنیدند، حیران شده گفتند: «از کجا بدین شخص این چیزها رسیده و این چه حکمت است که به او عطا شده است که چنین معجزات از دست او صادر می گردد؟

3 مگر این نیست نجار پسر مریم و برادر یعقوب و یوشا و یهودا و شمعون؟ و خواهران او اینجا نزد ما نمی باشند؟» و از او لغزش خوردند.

4 عیسی ایشان را گفت: «نبی بی حرمت نباشد جز در وطن خود و میان خویشان و در خانه خود.

5 و در آنجا هیچ معجزه ای نتوانست نمود جز اینکه دستهای خود را بر چند مریض نهاده، ایشان را شفا داد.

6 و از بی ایمانی ایشان متعجب شده، در دهات آن حوالی گشته ، تعلیم همی داد.

7 پس آن دوازده را پیش خوانده، شروع کرد به فرستادن ایشان جفت جفت و ایشان را بر ارواح پلید قدرت داد،

8 و ایشان را قدغن فرمود که «جز عصا فقط، هیچ چیز برندارید، نه توشه دان و نه پول در کمربند خود،

9 بلکه موزه ای در پا کنید و دو قبا در بر نکنید.»

10 و بدیشان گفت: «در هر جا داخل خانه ای شوید، در آن بمانید تا از آنجا کوچ کنید.

11 و هرجا که شما را قبول نکنند و به سخن شما گوش نگیرند، از آن مکان بیرون رفته، خاک پایهای خود را بیفشانید تا بر آنها شهادتی گردد. هرآینه به شما می گویم حالت سدوم و غموره در روز جزا از آن شهر سهلتر خواهد بود.»

12 پس روانه شده، موعظه کردند که توبه کنند،

13 و بسیار دیوها را بیرون کردند و مریضان کثیر را روغن مالیده، شفا دادند.

14 و هیرودیس پادشاه شنید زیرا که اسم او شهرت یافته بود و گفت که «یحیی تعمید دهنده از مردگان برخاسته است و از این جهت معجزات از او به ظهور می آید.»

15 اما بعضی گفتند که الیاس است و بعضی گفتند که نبی یی است یا چون یکی از انبیا.

16 اما هیرودیس چون شنید گفت: «این همان یحیی است که من سرش را از تن جدا کردم که از مردگان برخاسته است.»

17 زیرا که هیرودیس فرستاده، یحیی را گرفتار نموده، او را در زندان بست بخاطر هیرودیا، زن برادر او فیلپس که او را در نکاح خویش آورده بود.

18 از آن جهت که یحیی به هیرودیس گفته بود: «نگاه داشتن زن برادرت بر تو روا نیست.»

19 پس هیرودیا از او کینه داشته ، می خواست او را به قتل رساند اما نمی توانست،

20 زیرا که هیرودیس از یحیی می ترسید چونکه او را مرد عادل و مقدس می دانست و رعایتش می نمود و هرگاه از او می شنید بسیار به عمل می آورد و به خوشی سخن او را اصغا می نمود.

21 اما چون هنگام فرصت رسید که هیرودیس در روز میلاد خود امرای خود و سرتیپان و رؤسای جلیل را ضیافت نمود؛

22 و دختر هیرودیا به مجلس درآمده، رقص کرد و هیرودیس و اهل مجلس را شاد نمود. پادشاه بدان دختر گفت: «آنچه خواهی از من بطلب تا به تو دهم.»

23 و از برای او قسم خورد که «آنچه از من خواهی حتی نصف ملک مرا هرآینه به تو عطا کنم.»

24 او بیرون رفته ، به مادر خود گفت: «چه بطلبم؟» گفت: «سر یحیی تعمید دهنده را.»

25 در ساعت به حضور پادشاه درآمده، خواهش نموده، گفت: «می خواهم که اﻵن سر یحیی تعمید دهنده را در طبقی به من عنایت فرمایی .»

26 پادشاه به شدت محزون گشت، لیکن بجهت پاس قسم و خاطر اهل مجلس نخواست او را محروم نماید.

27 بی درنگ پادشاه جلادی فرستاده، فرمود تا سرش را بیاورد.

28 و او به زندان رفته سر او را از تن جدا ساخته و بر طبقی آورده، بدان دختر داد و دختر آن را به مادر خود سپرد.

مرقس  6:28 - Beheading of John the Baptist
Beheading of John the Baptist
29 چون شاگردانش شنیدند، آمدند و بدن او را برداشته ، دفن کردند.

30 و رسولان نزد عیسی جمع شده، از آنچه کرده و تعلیم داده بودند او را خبر دادند.

31 بدیشان گفت: «شما به خلوت، به جای ویران بیایید و اندکی استراحت نمایید» زیرا آمد و رفت چنان بود که فرصت نان خوردن نیز نکردند.

32 پس به تنهایی در کشتی به موضعی ویران رفتند.

33 و مردم ایشان را روانه دیده، بسیاری او را شناختند و از جمیع شهرها بر خشکی بدان سو شتافتند و از ایشان سبقت جسته ، نزد وی جمع شدند.

34 عیسی بیرون آمده، گروهی بسیار دیده، بر ایشان ترحم فرمود زیرا که چون گوسفندان بی شبان بودند و بسیار به ایشان تعلیم دادن گرفت.

35 و چون بیشتری از روز سپری گشت، شاگردانش نزد وی آمده، گفتند: «این مکان ویرانه است و وقت منقضی شده.

36 اینها را رخصت ده تا به اراضی و دهات این نواحی رفته، نان بجهت خود بخرند که هیچ خوراکی ندارند.»

37 در جواب ایشان گفت: «شما ایشان را غذا دهید!» وی را گفتند: «مگر رفته ، دویست دینار نان بخریم تا اینها را طعام دهیم!»

38 بدیشان گفت: «چند نان دارید؟ رفته، تحقیق کنید.» پس دریافت کرده، گفتند: «پنج نان و دو ماهی .»

39 آنگاه ایشان را فرمود که «همه را دسته دسته بر سبزه بنشانید.»

40 پس صف صف، صد صد و پنجاه پنجاه نشستند.

41 و آن پنج نان و دو ماهی را گرفته ، به سوی آسمان نگریسته ، برکت داد و نان را پاره نموده، به شاگردان خود بسپرد تا پیش آنها بگذارند و آن دو ماهی را بر همه آنها تقسیم نمود.

42 پس جمیعا خورده، سیر شدند.

43 و از خرده های نان و ماهی ، دوازده سبد پر کرده، برداشتند.

44 و خورندگان نان، قریب به پنج هزار مرد بودند.

45 فی الفور شاگردان خود را الحاح فرمود که به کشتی سوار شده، پیش از او به بیت صیدا عبور کنند تا خود آن جماعت را مرخص فرماید.

46 و چون ایشان را مرخص نمود، بجهت عبادت به فراز کوهی برآمد.

47 و چون شام شد، کشتی در میان دریا رسید و او تنها بر خشکی بود.

48 و ایشان را در راندن کشتی خسته دید زیرا که باد مخالف بر ایشان می وزید. پس نزدیک پاس چهارم از شب بر دریا خرامان شده، به نزد ایشان آمد و خواست از ایشان بگذرد.

49 اما چون او را بر دریا خرامان دیدند، تصور نمودند که این خیالی است. پس فریاد برآوردند،

50 زیرا که همه او را دیده، مضطرب شدند. پس بی درنگ بدیشان خطاب کرده، گفت: «خاطر جمع دارید! من هستم، ترسان مباشید!»

51 و تا نزد ایشان به کشتی سوار شد، باد ساکن گردید چنانکه بی نهایت در خود متحیر و متعجب شدند،

52 زیرا که معجزه نان را درک نکرده بودند زیرا دل ایشان سخت بود.

53 پس از دریا گذشته ، به سرزمین جنیسارت آمده، لنگر انداختند.

54 و چون از کشتی بیرون شدند، مردم در حال او را شناختند،

55 و در همه آن نواحی بشتاب می گشتند و بیماران را بر تختها نهاده، هر جا که می شنیدند که او در آنجا است، می آوردند.

56 و هر جایی که به دهات یا شهرها یا اراضی می رفت، مریضان را بر راهها می گذاردند و از او خواهش می نمودند که محض دامن ردای او را لمس کنند و هر که آن را لمس می کرد شفا می یافت.

<< ← Prev Top Next → >>