کتاب مقدس, اول سموئیل , فصل 1. is available here: https://www.bible.promo/chapters.php?id=10237&pid=11&tid=1&bid=30
Holy Bible project logo icon
FREE OFF-line Bible for Android Get Bible on Google Play QR Code Android Bible

Holy Bible
for Android

is a powerful Bible Reader which has possibility to download different versions of Bible to your Android device.

Bible Verses
for Android

Bible verses includes the best bible quotes in more than 35 languages

Pear Bible KJV
for Android

is an amazing mobile version of King James Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible BBE
for Android

is an amazing mobile version of Bible in Basic English that will help you to read this excellent book in any place you want.

Pear Bible ASV
for Android

is an amazing mobile version of American Standard Version Bible that will help you to read this excellent book in any place you want.

BIBLE VERSIONS / کتاب مقدس / عهد قديم / اول سموئیل

کتاب مقدس - Old Persian Version, 1815

روت اول سموئیل اول سموئیل

فصل 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31

1 و مردی بود از رامه تایم صوفیم از کوهستان افرایم، مسمی به القانه بن یروحام بن الیهو بن توحو بن صوف. و او افرایمی بود.

2 و او دو زن داشت. اسم یکی حنا و اسم دیگری فننه بود. و فننه اولاد داشت لیکن حنا را اولاد نبود.

3 و آن مرد هر سال برای عبادت نمودن و قربانی گذرانیدن برای یهوه صبایوت از شهر خود به شیلوه می آمد، و حفنی و فینحاس دو پسر عیلی، کاهنان خداوند در آنجا بودند.

4 و چون روزی می آمد که القانه قربانی می گذرانید، به زن خود فننه و همه پسران و دختران خود قسمتها می داد.

5 و اما به حنا قسمت مضاعف می داد زیرا که حنا را دوست می داشت، اگر چه خداوند رحم او را بسته بود.

6 و هئوی وی او را نیز سخت می رنجانید به حدی که وی را خشمناک می ساخت، چونکه خداوند رحم او را بسته بود.

7 و همچنین سال به سال واقع می شد که چون حنا به خانه خدا می آمد، فننه همچنین او را می رنجانید و او گریه نموده، چیزی نمی خورد.

8 و شوهرش، القانه ، وی را می گفت: «ای حنا، چرا گریانی و چرا نمی خوری و دلت چرا غمگین است؟ آیا من برای تو از ده پسر بهتر نیستم؟»

9 و بعد از اکل و شرب نمودن ایشان در شیلوه، حنا برخاست و عیلی کاهن بر کرسی خود نزد ستونی در هیکل خدا نشسته بود.

10 و او به تلخی جان نزد خداوند دعا کرد، و زارزار بگریست.

11 و نذر کرده، گفت: «ای یهوه صبایوت اگر فی الواقع به مصیبت کنیز خود نظر کرده، مرا بیاد آوری و کنیزک خود را فراموش نکرده، اولاد ذکوری به کنیز خود عطا فرمایی ، او را تمامی ایام عمرش به خداوند خواهم داد، و استره بر سرش نخواهد آمد.»

12 و چون دعای خود را به حضور خداوند طول داد، عیلی دهن او را ملاحظه کرد.

13 و حنا در دل خود سخن می گفت، و لبهایش فقط، متحرک بود و آوازش مسموع نمی شد، و عیلی گمان برد که مست است.

14 پس عیلی وی را گفت: «تا به کی مست می شوی؟ شرابت را از خود دور کن.»

15 و حنا در جواب گفت: «نی آقایم، بلکه زن شکسته روح هستم، و شراب و مسکرات ننوشیده ام، بلکه جان خود را به حضور خداوند ریخته ام.

16 کنیز خود را از دختران بلیعال مشمار، زیرا که از کثرت غم و رنجیدگی خود تا بحال می گفتم.»

17 عیلی در جواب گفت: «به سلامتی برو و خدای اسرائیل مسالتی را که از او طلب نمودی، تو را عطا فرماید.»

18 گفت: «کنیزت در نظرت التفات یابد.» پس آن زن راه خود را پیش گرفت و می خورد و دیگر ترشرو نبود.

اول سموئیل  1:18 - Hannah Prays for Child
Hannah Prays for Child
19 و ایشان بامدادان برخاسته ، به حضور خداوند عبادت کردند و برگشته ، به خانه خویش به رامه آمدند. و القانه زن خود حنا را بشناخت و خداوند او را به یاد آورد.

20 و بعد از مرور ایام حنا حامله شده، پسری زایید و او را سموئیل نام نهاد، زیرا گفت: «او را از خداوند سؤال نمودم.»

21 و شوهرش القانه با تمامی اهل خانه اش رفت تا قربانی سالیانه و نذر خود را نزد خداوند بگذراند.

22 و حنا نرفت زیرا که به شوهر خود گفته بود تا پسر از شیر باز داشته نشود، نمی آیم، آنگاه او را خواهم آورد و به حضور خداوند حاضر شده، آنجا دائما خواهد ماند.

23 شوهرش القانه وی را گفت: : «آنچه در نظرت پسند آید، بکن، تا وقت باز داشتنش از شیر بمان؛ لیکن خداوند کلام خود را استوار نماید.» پس آن زن ماند و تا وقت باز داشتن پسر خود از شیر، او را شیر می داد.

24 و چون او را از شیر باز داشته بود، وی را با سه گاو و یک ایفه آرد و یک مشک شراب با خود آورده، به خانه خداوند در شیلوه رسانید و آن پسر کوچک بود.

25 و گاو را ذبح نمودند، و پسر را نزد عیلی آوردند.

26 و حنا گفت: «عرض می کنم ای آقایم! جانت زنده باد ای آقایم! من آن زن هستم که در اینجا نزد تو ایستاده، از خداوند مسالت نمودم.

27 برای این پسر مسالت نمودم و خداوند مسالت مرا که از او طلب نموده بودم، به من عطا فرموده است.

28 و من نیز او را برای خداوند وقف نمودم؛ تمام ایامی که زنده باشد وقف خداوند خواهد بود.» پس در آنجا خداوند را عبادت نمودند.

<< Prev Top Next → >>